قرآن، اصحاب فيل، ابرهه، پرندگان، عبدالمطلب، قريش، كعبه اصحاب از مادهی "صحب" در لغت به معنای ملازم و همراه (انسان، حیوان، مكان یا زمان)[1] و جمع صاحب میباشد.[2]
اصحاب فیل گروهی بودند كه از دیار خود به قصد تخریب كعبه معظمه حركت كردند، اما خدای تعالی با فرستادن مرغان ابابیل، و با ریزش كلوخهای سنگی بر سر آنان، هلاكشان نموده و به صورت گوشت جویده درآورد.[3]
پادشاه یمن، شخصی به نام "ابرهه" كه قصد ویران كردن كعبه را داشت، ابتدا یكی از فرماندهان سپاه نجاشی در فتح یمن بوده، كه با كشتن فرمانده بزرگ سپاه، حاكم یمن شد. ابرهه برای خوش خدمتی نزد نجاشی، كلیسایی بسیار با شكوه و مجلّل بنا كرد که نظیری نداشت و هدف او از این بنا، از رونق انداختن خانهی خدا (كعبه)، مركز و كانون حج ابراهیمی بود و از سویی فراخوانی مردم جزیرهی عربستان و جاهای دیگر، به سوی كلیسا بود. به همین منظور، مبلّغان بسیاری به اطراف و در میان قبایل عرب و سرزمین حجاز فرستاد. اما اعراب كه سخت به مكه و كعبه علاقه داشتند و آن را از آثار بزرگ «ابراهیم خلیل» میدانستند، احساس خطر كرده، و طبق نقلی كلیسا را آتش زدند، در مقابل ابرهه سخت خشمگین شده و تصمیم به ویرانی كعبه گرفت و لذا سپاه عظیمی فراهم كرده كه برخی از سوارکاران، بر فیل سوار بوده، و عازم مكه شدند؛ وقتی نزدیك مكه شدند، ابرهه افرادی را فرستاد تا شتران و اموال اهل مكه را غارت كنند، که در این میان دویست شتر نیز از عبدالمطلب غارت شد.[4]
فلذا خدای متعال در قرآن از آنها به عنوان «اصحاب فیل» نام برده است:
«ألَمْ تَرَ كَیفَ رَبّكَ بِأصحابِ الفیلِ»[5]
«آیا ندیدی پروردگارت با اصحاب فیل چه كرد؟»
این قصه از آیات و معجزات بزرگ الهی است كه كسی نمیتواند انكارش كند؛ برای اینكه تاریخ نویسان آن را مسلّم دانسته و شعرای دوران جاهلیت در اشعار خود از آن یاد كردهاند.[6] و همچنین اهمیت این حادثهی بزرگ به اندازهای بود كه آن سال را «عام الفیل» نامیدند که مبدأ تاریخ عرب شد.[7]
در مورد تاریخ این واقعه نیز برخی آن را 40 سال قبل از تولد پیامبر اكرم و برخی 23 سال قبل میدانند؛ ولی اكثر علماء برآنند كه عام الفیل همان سالی بود كه رسول اكرم در آن سال متولد شد.[8]
ابرهه به بزرگ مكه، "عبدالمطلب" پیام فرستاد كه او برای جنگ نیامده بلکه فقط قصد ویرانی كعبه را دارد. «عبدالمطلب» نزد ابرهه رفته و گفت: شتران مرا که غارت كردهاید، آنها را به من برگردانید. ابرهه حیرت زده گفت: من از ویران كردن كعبه میگویم و تو از من شترانت را میخواهی؟ عبدالمطلب در جواب گفت: من صاحب شترانم؛ اما آن خانه خود صاحبی دارد كه از آن دفاع میكند! این سخن ابرهه را تكان داده و در فكر فرو برد.
بعد عبدالمطلب به مكه برگشته و در خانهی خدا مشغول راز و نیاز و مناجات با خدای خویش شد و طولی نکشید که نصرت الهی شامل حالشان گردید.[9]
از این اخبار استفاده میشود كه حضرت عبدالمطلب مقام ولایت و وصایت را از جدش ابراهیم داشته و حجت وقت بوده و با علم خدادادی، این پیشامدها را میدانسته؛ چونکه زمین خالی از حجت نخواهد بود.[10]
بعد از توطئهی سپاه ابرهه جهت حمله به خانهی خدا و نقشهی تخریب آن، خداوند متعال نقشهی آنها را برآب كرده و حتی این توطئه، موجب گمراهیشان شد:
«ألَمْ یجْعَلْ كَیدَهُمْ فی تَضلیلٍ»[11]
«آیا نقشهی آنها را در ضلالت و تباهی قرار نداد؟»
مراد از "كيد" سوء قصدى است كه آنان دربارهی مكه داشتند و قصدشان تخريب بيتالله الحرام بود که خداوند حیلهی آنان را در تضليل قرار داده و نقشهی آنان را نقش بر آب ساخته و زحماتشان را بىنتيجه ساخت. آنها راه افتادند تا كعبه را ويران كنند، ولى در نتيجه، خودشان هلاك شدند.[12]
یعنی بعد از دقایقی كه سپاه ابرهه از كوه سرازیر شد، پرندگانی از سوی دریای احمر فرا رسیدند كه هر كدام سنگریزههایی در منقار و دو پنجه خویش داشتند، که این سنگریزهها را بر سر لشكر فرو ریخته و آنها را هلاك نمودند. این مجازاتی بسیار بزرگ با سنگریزههایی بسیار كوچك بود که موجب وحشت بین سپاه و فرار آنها به سوی یمن شد، ولی به یمن نرسیده و همه در بین راه مردند؛ خود ابرهه نیز مجروح شده و او را با وضع عجیبی به یمن بردند تا عبرت همگان شود، اما طولی نکشید که ابرهه در یمن مُرد.[13]
نتیجه اینکه، داستان اصحاب فيل به قدری مهم است كه خداوند در قرآن يك سوره به آن اختصاص داده و هدف از بيان اين واقعه را عبرت گرفتن مردم تصریح نموده و پيامبر خویش را مورد خطاب قرار داده و فرموده:
«أَلَمْ تَرَ كَيْفَ فَعَلَ رَبُّكَ بِأَصحَْابِ الْفِيل»[14]
«آيا نديدى پروردگارت با فيل سواران [لشكر ابرهه كه براى نابودى كعبه آمده بودند] چه كرد؟!»
اين معجزهای مشهود و محسوس، جهت تنبه و عبرت گيری است؛ تا مردم به طاعت و عبادت خدا روی آورند.[15]
خداوند در سورهی مبارکهی فیل بعد از بیان شکست کلی و به هم ریختن نقشهی اصحاب فیل، به شرح ماجرا پرداخته و نوع عذاب آنها و اسباب نابودیشان را به صورت خیلی زیبا و موجز به تصویر کشیده است:
«وَ أرْسَلَ عَلَیهِمْ طیراً أبابیلٍ»[16]
«و بر سر آنها پرندگانی را گروه گروه فرستاد.»
"ابابیل" نام پرندهی خاص نیست و "طیراً أبابیل" یعنی: پرندگانی فوج فوج در دستههای پراكنده، بر سر آنها فرود آمدند. پس كلمهی "طیراً" به معنای جنس پرندگان است، نه به معنای مفرد پرنده.[17]
«تَرْمیهم بِحِجارةٍ مِن سِجّیل»[18]
«كه با سنگهای كوچكی آنها را هدف قرار میدادند.»
"سجيل" در لغت آميختهاى از سنگ و گل را گفتهاند؛ فلذا اصل آن فارسى بوده كه معرّب (تبديل به عربی) شده است.[19] و در رابطه با سنگهایی كه بر سر اصحاب فیل بارید، دو مطلب هست:
یك. آن سنگها به هر كه اصابت میكرده، بدنش را سوراخ نموده و میكشت.
دو. با باریدن آن سنگها میان لشكر ابرهه مرض حصبه و آبله پیدا شد، که عدهای به حالت مرض به زمین افتادند و برخی مردند. این جریان موجب فرار آنها شده و نتوانستند در آنجا بمانند.[20]
اصحاب فیل با تمام شوکت و قدرت آمده بودند تا خانهی خدا را ويران سازند، و خداوند با لشگرى به ظاهر بسيار كوچك و ناچيز، آنها را درهم كوبيد؛ پس فيلها را با پرندههاى كوچك، و سلاحهاى پيشرفته آن روز را با سنگريزه از كار انداخت، تا ضعف و ناتوانى اين انسان مغرور و خيرهسر را در برابر قدرت الهى ظاهر و آشكار سازد[21].
در ادامه، آنها را به زراعت و برگی كه دانهاش خورده شده و كاه آن باقی مانده، تشبيه نموده است:[22]
«فَجَعََلَهُمْ كَعَصْفٍ مأكُول»[23]
«در نتیجه آنها را همچون كاه خردشده قرار داد.»
منظور اين است كه اصحاب فيل بعد از هدفگيرى مرغان ابابيل یا به صورت جسدهاى بىروح در آمدند، و يا سنگريزهها، با شدت حرارتی که داشتند، اندرونشان را سوزانيد.[24]
«لایلَافِ قُرَیش إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّیفِ»[25]
«(كیفر لشكر فیلسواران) بخاطر این بود كه قریش (به این سرزمین مقدس) الفت گیرند (و زمینه ظهور پیامبر فراهم شود)؛ الفت آنها در سفرهاى زمستانه و تابستانه (و بخاطر این الفت به آن بازگردند)! »
بعد از بیان و شرح نابودى اصحاب فیل و لشكریان "ابرهه"، در اولین آیهی سورهی قریش كه در واقع تكملهاى براى سورهی فیل است، مىفرماید: ما لشكر فیل را نابود كردیم، و آنها را همچون كاه درهم كوبیده شده متلاشى ساختیم تا قریش با این سرزمین مقدس الفت گرفته و مقدمات ظهور پیامبر اسلام فراهم گردد. منظور از "الفت" که به معنى اجتماع توأم با اُنس، انسجام و التیام بوده، ایجاد الفت میان قریش و سرزمین مقدس مكه و خانهی كعبه است؛[26] و منظور از" رحلت قريش" مسافرت آنان از مكه به بيرون براى تجارت است. با این بیان معلوم شد که خداوند به قريش اين عزت و احترام را ارزانى داشت تا با کوچ زمستانى و تابستانى مانوس شده و امر معاش آنها بگذرد؛[27]چرا که قریش و تمام اهل مكه به خاطر مركزیت و امنیت این سرزمین در آنجا سكونت گزیدند و بسیارى از مردم حجاز هر سال به آنجا آمده و مراسم حج بجا مىآوردند و با مبادلات اقتصادى و ادبى و... از بركات مختلف این سرزمین استفاده مىنمودند.[28]
«إِیلَافِهِمْ رِحْلَةَ الشِّتَاءِ وَ الصَّیفِ»[29]
«الفت آنها در سفرهاى زمستانه و تابستانه (و بخاطر این الفت به آن بازگردند)!»
مسافرت قریش از مكه به بیرون شهر جهت تجارت بوده؛ چون این شهر در درهاى خشك و سوزان و بى آب و علف واقع شده بود که هیچ زراعتى در آن وجود نداشت. مردم مکه جهت امر معاش و وسعت روزی، هر سال دو نوبت به تجارت مىرفتند، یك نوبت در زمستان، به طرف یمن و نوبت دیگر در تابستان، به سوى شام؛ و با این دو نوبت سفر كردن زندگى خود را اداره مىنمودند؛ و از طرفی مورد احترام مردم یمن و شام قرار گرفته، که به همین جهت راهزنان و غارتگران جرأت تعرض به اینها را نداشتند.[30]
«... فَليَعْبُدُوا رَبَّ هذَا الْبَيْتِ الَّذِى أَطْعَمَهُم مِّن جُوعٍ وَ ءَامَنَهُم مِّنْ خَوْفِ »[31]
«پس (بشكرانه اين نعمت بزرگ) بايد پروردگار اين خانه را عبادت كنند،
همان كس كه آنها را از گرسنگى نجات داد و از ترس و ناامنى ایمن ساخت.»
این آیه اشاره به منت واضحى است كه در ایلاف دو مسافرت وجود داشت؛ نعمت ظاهرى كه نمىتوانند آن را انكار كنند، و آن تامین معاش و امنیت قریش بود كه زندگیشان در سرزمینى بود كه نه نانشان تامین بوده و نه جانشان؛ پس باید پروردگاری را بپرستند كه به بهترین وجه امورشان را تدبیر نموده، و او همان "پروردگار بیت کعبه" است.[32]
[1] . راغب اصفهانى، حسین بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن ، دمشق بیروت، دارالعلم الدار الشامیة، 1412 ق، چاپ اول ،ص475.
[2]. مصطفوى، حسن؛ التحقیق فی كلمات القرآن الكریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360ش، ج6، ص190.
[3]. طباطائی (علامه)، سید محمدحسین؛ قم، دفتر انتشارات اسلامی، 1383ش، چاپ نوزدهم، ج20، ص 361.
[4] . اشتهاردی، محمدمهدی؛ قصههای قرآن، تهران، نشر نبوی، 1378ش، چاپ اول، ص 626.
[5] . فیل/1.
[6] . تفسیر المیزان، ج20، ص360.
[7] . مكارم شیرازی، ناصر؛ قصههای قرآن، تهران، دارالكتب الاسلامیه، 1381ش، چاپ دوم، ص 631.
[8] . زین العابدین، رهنما؛ ترجمه و تفسیر رهنما، تهران، نشر كیهان، 1346ش، ج4، ص610.
[9] . مهری، محمد جواد؛ مجموعه قصههای قرآن، قم، انتشارات مشرقين، 1381ش، چاپ دوم، ص 364 و 365.
[10]. طیب، سید عبدالحسین؛ اطیبالبیان فی تفسیرالقرآن، تهران، نشر اسلام، 1378ش، چاپ دوم، ج 14، ص 232.
[11] . فیل/2.
[12] .تفسيرالميزان، ج20، ص362.
[13]. مکارم شیرازی، قصههای قرآن، ص631.
[14]. فيل/1.
[15]. شيخ طوسي، محمدبن حسن؛ التبيان في تفسيرالقرآن، بيروت، داراحياء التراث العربي، ج10، ص410.
[16]. فیل/3.
[17]. قرائتی، محسن؛ تفسیر نور، تهران، مركز فرهنگی درسهایی از قرآن، 1375ش، چاپ دوم، ج 12، ص595.
[18]. فیل/4.
[19]. مفردات راغب، ص398.
[20]. قرشی، سید علی اكبر؛ تفسیر احسن الحدیث، تهران، نشر بنیاد بعثت، 1377ش، چاپ سوم، ج 12، ص 360.
[21]. تفسيرنمونه، ج27، ص335.
[22]. قرشی، سيد علی اكبر؛ قاموس قرآن، تهران، دارالكتب الاسلاميه؛ 1371ش، چاپ ششم، ج5، ص7.
[23]. فیل/5.
[24]. تفسيرالميزان، ج20،ص362.
[25]. قریش/1.
[26]. تفسیر نمونه، ج27،ص349.
[27]. تفسیر المیزان، ج20، ص366.
[28]. تفسیر نمونه، ج27، ص349.
[29]. قریش/2.
[30]. تفسیرالمیزان، ج20، ص366.
[31]. قریش/2و4.
[32]. تفسیرالمیزان، ج20، ص366.